پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

نفس مامان و بابا

آدم کوچولوی من

پسرم چند روز پیش داشتم لباساتو عوض می کردم که یهو دوتا چیز خوشگل کشف کردم. یه خال کوچولو رو دست چپت یه دونه هم روی رون پای چپ. واااااااااااااای نمی دونی چقدر دوسشون دارم همش دارم بوسشون می کنم.   بقیه عکسا توی ادامه مطلب هست   قربون دست کوچولوت برم که گذاشتی سر زانوت و داری به افق های دور نگاه می کنی چقدر وقتی دیدم این شکلی سرتو گذاشی رو شونه عروسکت قربون صدقت رفتم. دوست دارم آدم کوچولوی مامان ...
11 دی 1391

عکس های آتلیه سها

گل پسرم روز 91/09/29 با بابایی رفتیم آتلیه سها. من خیلی نگران بودم که اونجا بی تابی کنی و خوابت بگیره آخه اون روز هر کاری کردم از صبح نمی خوابیدی و حسابی خسته بودی . اما خدارو شکر اونجا پسر خوبی بودی و همه عکسا رو توی 20 دقیقه انداختن. الهی مامان قربونت بره که هر جا میریم آبرو داری می کنی . با بابایی قرار گذاشته بودیم که وقتی رفتیم آتلیه فقط 2تا عکس بگیریم . چونکه شما هنوز نمی شینی و احتمالا عکسا یکنواخت می شه.  ولی وقتی خانمه اومد ازت عکس گرفت من و بابایی طبق معمول تحت تاثیر جو قرار گرفتیم و تصمیم گرفتیم عکسای بیشتری بگیریم . می بینی من و بابا چقدر دوست داریم نفسم؟؟؟؟؟ ...
5 دی 1391

بدون عنوان

پسر نارم  پارسال 25آذر بود که رفتم آزمایشگاه و تست بارداری دادم. خیلی مطمئن نبودم که باردار هستم. یعنی فکر نمی کردم که با این سرعت اومده باشی توشکم مامانی. هیچ وقت یادم نمیره که وقتی به بابایی گفتم اصلا باورش نمی شد. هی بهم می گفت داری شوخی می کنی . به این سرعت یک سال از باهم بودنمون گذشت عزیزم.  تو این یک سال هیچ وقت منو اذیت نکردی . حتی وقتی هم تو شکمم بودی پسر خیلی آرومی بودی. امیدوارم منم بتونم  مامان خوبی واست باشم نفسم.   ...
25 آذر 1391

دومین مسافرت پرهام جووونم

سلام مامانی ببخشید خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم و عکس نذاشتم آخه رفته بودیم شیراز. این دومین مسافرتت بود فدات شم. می دونم که کلی خسته شدی خوشگلم اما واقعا پسر خوبی بودی. با وجود اینکه همش بد خواب می شدی اما اصلا گریه نکردی. اونجا همه عاشقت شده بودن همه می گفتن چه پسر آروم و خوش اخلاقی هستی و خلاصه کلی خودت رو تو دل همه جا کردی. یه کوچولو هم سرما خوردی که خدا رو شکر زودی خوب شدی. پرهام من در حال حاضر: 1-نیم غلت می زنی یعنی هنوز نمی تونی کامل بچرخی فقط دمر میشی فدات شم. 2-عاشق اینی که بشینیم باهات حرف بزنیم . 3-کلی واسمون می خندی تازه 19 آبان واسه اولین بار با صدای بلند خندیدی اونم سه بار پشت سرهم (بابایی داشت ماساژت میداد) می خوا...
23 آبان 1391

اولین مسافرت نی نی گولو

سلام گل مامان  دو روز دیگه دو ماهت تموم می شه و وارد سه ماهگی می شی. نمی دونی چقدر دارم لحظه شماری می کنم واسه غلت زدنت نشستنت و ............. الهی فدات شم جدیدا وقتی باهات حرف می زنیم کلی می خندی و خستگی رو از تنمون بیرون می کنی.  از چهار روز پیش هم وقتی بابایی هی بهت می گه آقاااااااااااا شما هم تکرارمی کنی . خوشگل مامان روز 3شنبه 11 مهر اولین مسافرت زندگیت رو  رفتی . ما همراه مامان بزرگ و بابابزرگ و عمو سعید رفتیم بندر انزلی.  واقعا هم توی راه هم اونجا پسر خیلی خوبی بودی و اصلا مامانی رو اذیت نکردی .  روز جمعه اومدیم خونه و شنبه مامان بزرگ اینا رفتن یزد.  الهی بمیرم انقدر خسته شده بودی که وقتی...
18 مهر 1391