پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

نفس مامان و بابا

نگرانی مادرانه

1391/4/21 1:20
290 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامانی سلام

دیروز رفتم سونوگرافی. همه امیدم به این بود که دکترم اشتباه کرده باشه و وزنت نرمال باشه.

اما متوجه شدم که ٢ هفته تاخیر توی رشدت داشتی و کوچولوتر از اون چیزی که باید باشی هستی.

بعدشم که اومدم خونه کلی گریه کردم و تا صبح خوابای اجق وجق دیدم.

همش می گفتم کاش منم مثل خیلی از مامانای دیگه تو بارداریم حالت تهوع و سوزش معده و هزارتا مشکل دیگه خودم داشتم اما اینجوری نمی شد.

خیلی ازت معذرت می خوام مامانی واسه اینکه مامان خوبی برات نبودم .

کاش فقط کوچولو بودی مامانی آب دورت هم کلی کم بود .

دارم از نگرانیت دیونه می شم پسرم.از اینکه این همه گریه می کنم و اذیتت می کنم ازت معذرت می خوام عزیزمخیلی سعی می کنم خودمو کنترل کنم اما وقتی به این فکر می کنم که مقصر حتما من بودم نمی تونم جلو خودمو بگیرم.

دیروز واسه اولین باری بود که وقتی چهره نازتو توی سونو دیدم  بیشتر از اینکه خوشحال بشم دلم واسه معصومیتت سوخت. انفدر قشنگ خوابیده بودی.

کاشکی زمان به عقب بر می گشت یا حداقل هنوز چند ماه فرصت داشتم ولی حالا که مطمئنم هیچ کدوم از اینا امکان نداره فقط ازت می خوام که تا آخر هفته ٣٩ همون تو بمونی تا حداقل یه کم جون بگیری.

امروز قراره برم دکتر و نتیجه سونو رو نشونش بدم خدا کنه بهم بگه هنوز زمان واسه جبران وجود داره.

اصلا باورم نمی شد که یه روزی فقط واسه چند گرم کوچیک تر بودن بچم انقدر گریه کنم و خودمو سرزنش کنم انگار همه زندگیم شدی مامانی

اما بازم هزااااااااار بار خدا رو شکر می کنم که سالمی و همه اعضای بدنت سالمه سالمه همین از همه چیز مهم تره عشق من.

خیلی دعا کن پرهامم.

ممنونم که هستی و می تونم باهات درددل کنم.

خیلی دوست دارم خوشکلم.

.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)