داستان روز تولد پرهام قشنگمون
سلام پسر گلم. عزیز دلم ببخشید که نتونستیم تاالان بیایم و برای گلمون توی وبلاگش بنویسیم. همش حواسمون به خود تو هست و کمتر فرصت می کنیم بیایم روی اینترنت خوشگل بابا. اما من امروز بجای مامانی اومدم اینجا تا برات بنویسم. تولدت مبارک پسر گلم. بالاخره خدا بهمون لطف کرد و تو رو به آغوش من و مامانی هدیه داد و تو دنیای ما رو با اومدنت روشن کردی. قرار بود جمعه صبح بيستم مرداد بدنیا بیای خوشگلم. ولی تو يه كم عجول بودي قشنگم و از روي قبلش همش تلاش مي كردي كه از دل ماماني بياي بيرون. بخاطر همين ماماني روز پنجشنبه دردش گرفته بود و عصر كه رفتيم پيش دكتر گفت كه ديگه طاقت نداري اون تو باشي و گفت بريم بيمارستان تا تو رو به دنيا بياره گلم.&nb...
نویسنده :
مامانی و بابایی
10:27